کد مطلب:43048
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:26
تفسير فرازهاي سي و هشتم تا چهل و چهارم خطبه بيست و هفتم نهج البلاغه كه در آن امام علي(ع) به بيان بهانه جويي ياران در كوتاهي كردن در جنگ پرداخته چيست؟
«فَاِذا اَمَرْتُكُمْ بِالسَيّر اِلَيْهِمْ في ايام الحَرّ قُلْتُمْ هذه حَمارَّةُ القَيظِ اَمْهِلْنا يَنْسَلِخ عَنا الحَرّ. واذا اَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْر اِليهم في الشِّتاء قُلتُم هذه صَبارّةُ القُرّ. اَمْهِلنا يَنْسَلِخُ عَنّا الْبَرد: كُلُّ هذا فِراراً من الحَرِّ و القُرِّ فاذا كُنتُم من الحَرِّ و القُرِّ تَفِرّون، فَاَنتُم والله مِن السيف اَفَرُّ.»
[هنگاميكه در روزهاي گرم دستور حركت به سوي دشمن ميدهم، ميگوئيد: اين روزها هوا گرم و سوزان است، بما مهلت بده تا گرما شكسته شود و هنگاميكه در روزهاي سرد دستور حركت ميدهم، ميگوئيد اين موقع سرماي شديد است، بما مهلت بده تا سرما از ما دور شود، همه اين بهانه جوئي ها براي فرار از گرما و سرما است. اگر شما از گرما و سرما گريزان باشيد، به خدا سوگند كه از شمشير گريزان تر خواهيد بود.]
خداوندا.
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شيــر خـدا و رستـم دستـانم آرزوست
زين خلق پر شكايت و گريان شدم ملول آن هاي و هوي نعره مستــانم آرزوست
(مولوي)
كجـا است مالـك، آن فرزند اشتـر، نجـات دهنده جانهاي ستمديدگان از شمشير بـران ضد انسانها؟ كجا رفت عماربن ياسر كه گذشت ساليان عمر، ناتوانش نكرد و روح هميشه بهارش سرما و گرماي فصول اين كره خاكي را به درونش راه نداد اي ابوذر، ترا ميجويم، كه دشت سوزان ربذه را كه تنها حشرات زميني آن، حيات را بياد مياورد، بر هواي بهشتي و كاخ هاي مجلل شام معاويه نشين ترجيح دادي اي مردم سست عنصر، مگر آفتاب سوزان بر آن مردان راه حق و حقيقت نسيم سرد بود؟ مگر فضاي زمهريري بيابانهائي كه براي نبرد پشت سر ميگذاشتند، براي آنان شعله هاي آتش ميفرستاد؟ آيا كالبد آنان از عناصري تشكيل يافته بود كه سرما و گرما تاثيري در آنها نداشت؟ اين گونه سؤالات و صدها سؤال ديگر كه از اين سؤالات مشتق ميشود و يا در پشت پرده آنها، بعنوان مسائل بنيادين وجود دارد، يك پاسخ بيشتر ندارد و آن اينست كه آن رهگذران مسير رشد و كمال با اراده خود قدرت بوجود مياورند و شما با تلقين ناتواني، قدرت و اراده را با هم ميكوبيد و آنها را محو و نابود ميسازيد. سرتاسر تاريخ بشري و مشاهدات بسيار فراوان و تجارب كاملا اطمينان بخش، اين حقيقت را اثبات كرده است كه به اضافه خاصيت سازش طبيعي بدن و پديده هاي آن با هوا ها و محيط هاي گوناگون، هنگاميكه اراده دست به كار ميشود، موانع نه تنها در پيش پاي آدمي مقاومت خود را از دست ميدهند، بلكه بجهت اوج گرفتن فعاليت هاي رواني و باز شدن استعدادها، همان موانع ابعاد و جنبه هاي توافق و همگامي خود با حركت مطلوب بروز ميدهند. اينكه مولوي ميگويد:
باده ازما مست شد ني ما ازاو
قالب از ما هست شد ني ما از او
ج
نميخواهد واقعا اثبات كند كه پديده اي از درون ذات ما بيرون ميايد و داخل مايعات مست كننده وارد ميشود و خاصيت مستي را در آنها به وجود مياورد و او نميگويد كه روح وارد كره خاكي ميشود و عناصري را به وجود مياورد و آنها را در هم مياميزد و قالب بدن ما را از نيستي به هستي در مياورد. بلكه مقصودش اشاره به معنائي است كه ما بطور مختصر متذكر شديم و آن اينست كه قدرت و اراده و ساير استعدادهاي آدمي بقدري از نيروي تاثير برخوردار است كه ميتواند واقعيتهاي هستي موجود را به سوي هدفهاي خود توجيه نمايد. و چون اين قدرت و اراده و استعدادها محدود و مشخص و قابل قالب گيري نيستند، لذا حركت آدمي در اين دنيا بر اصل امكان بنا شده است، تا آنگاه كه عدم امكان و ناتواني بطور قطع و از روي حس و برهان يقيني اثبات شود، مانند پريدن به نقطه اي مرتفع از هوا، بدون وسيله مناسب و جهش از يك جويبار به عرض صد متر.
ترجمه و تفسير نهجالبلاغه ج 6
آية الله محمدتقي جعفري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.